خلاصه داستان : «جس» (هاچرسن) خودش را برای مسابقه ی دو مدرسه آماده می کند. اما تنها کسی که می تواند از او جلو بزند دختری تازه واردی به نام «لزلی» (راب) است. آن دو پس از مدتی با هم دوست می شوند و مکانی اسرار آمیز را در جنگل به نام «ترابیتیا» در نظر می گیرند و خود را شاه و ملکه ی آن جا می نامند...

خلاصه داستان : این فیلم ترکیبی است از داستان و واقعیت درباره زندگی قهرمان کتابهای کمیک “هاروی پکر” ( پاول جیاماتی )...

خلاصه داستان : یک نوجوان سرگردان به کارمل در کالیفورنیا می رود، و در آنجا خیلی زود با گروهی از کسانی که اسناد هنری را جعل می کنند آشنا می شود...

خلاصه داستان : "گیب" یازده ساله وقتی در کلاس کاراته با دوست دوران مهدکودک خود "رزماری" یازده ساله برخورد می کند اولین عشقش را تجربه می کند.او که با احساس جدید خود و طلاق پدر و مادرش گیج شده است احساس خوشایند و ناشناخته ای را تجربه می کند و...

خلاصه داستان : «آقای بادوینگ» (رابینز) را برای مأموریتی تجاری فرامی خوانند. «والتر» دوازده ساله (هاچرسن) و برادر کوچک ترش «دنی» (بوبو)، در غیاب پدر به نوعی بازی فکری می پردازند که «دنی» در زیرزمین پیدا کرده است. اما بچه ها خیلی زود در می یابند که بازی «زادورا» قابلیت های نامتعارفی دارد و ناگهان «خانه ی بادوینگ ها» به فضا پرتاب می شود و …

خلاصه داستان : «پروفسور آلیور لیندن بروك» ( میسن ) زمین‏شناسى اهل ادینبرو است كه هم‏راه با شاگردش، «الك مك یوئین» ( بون ) به ایسلند سفر مى‏كنند تا از راه دهانه‏ى یك كوه آتش‏فشان به مركز زمین بروند. آن جا، با «كارلا» ( دال ) ملاقات مى‏كنند كه شوهرش قبلا در چنین سفرى كشته شده است...

خلاصه داستان : پس از اینکه کنتیس به عنوان نماد “زاغ مقلد” میان مردم شناخته شد، او به همراه تمام منطقه ۱۳ بر علیه کاپیتول مستبد و رئیس جمهور اسنو شورش می کنند ...

خلاصه داستان : بعد از نابودی منطقه ی دوازده و فرار کتنیس و دوستانش از دست کاپیتول، آن ها به منطقه ی سیزده می روند که در زیر زمین جای گرفته شده. جنگ و شورش در منطقه های دیگر بر علیه کاپیتول بالا گرفته و تنها امید و سمبل مردم کتنیس است که به عنوان ماکینجی (مرغ مقلد) باید زنده بماند، اما کتنیس هدف های دیگری هم دارد که یکی از آن ها نجات پیتاست...

خلاصه داستان : «باب مانرو» (ویلیامز) پس از آن که قول تعطیلاتی در هاوایی را به خانواده ی خود می دهد، بی آن که آنان را در جریان بگذارد، تغییر عقیده می دهد: به جای یک هفته در بهشتی گرمسیری، سوار بر یک اتومبیل / کاروان، در سفر جاده ای به کلرادو می روند...

خلاصه داستان : درن شان، پسر نوجوانی است که برخلاف میلش و برای نجات جان دوستش مجبور به انجام کاری می شود که زندگی اش را به کلی تغییر می دهد. و آن کار چیزی نیست جز، تبدیل شدن به یک خون آشام!